زهرا گونزالس، بانوی آمریکایی، زندگی خود را اینگونه روایت می کند:
- مسلمانان بیحجاب!
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در سال 1979، مادرم در یکی از دفاتر اسلامی در آمریکا با یک خانم ایرانی آشنا شد و در طول یک سال، تحقیقات مفصلی کرد و جاهای مختلفی رفت؛ نهایتاً تصمیم گرفت دینش را عوض کند و مسلمان شود. کم کم برای ما هم از توحید گفت، به طور غیرمستقیم اشاراتی می کرد و از مهربانی های خداوند و بزرگی او می گفت و ما را به تفکر و تأمل وامیداشت، ولی هیچ وقت مستقیماً از اسلام و اینکه این دین را انتخاب کنیم صحبتی نمیکرد.
- اسلام یعنی تسلیم!
روزی مادرم ما را دور خودش جمع کرد و گفت این حرفهایی که من درباره خدا و اخلاق و این مسائل گفتم، در مذهب کاتولیک نیست، از دین اسلام است و اسلام یعنی تسلیم. تسلیم در برابر خدا، و نه در برابر نفسمان! بعد هم گفت: من مسلمان شدم و به دین اسلام درآمدم، میخواهم باحجاب شوم؛ ولی شما را مجبور نمیکنم که مسلمان شوید؛ شما آزادید. ابتدا تعجب کردیم، ولی وقتی مادرم ما را تنها گذاشت، به حرفهایش فکر کردیم؛ بعد از صحبت با یکدیگر به این نتیجه رسیدیم که ما هم مسلمان شویم.