آنها چفیه داشتند…… من چادر دارم
يكشنبه, ۱ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۴۴ ق.ظ
آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند…
من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم…
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود…
من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم…
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند…
من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم…
آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند …
من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم…
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند …
من وقتی چادری می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم…
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند…
من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم…
۹۲/۱۰/۰۱
سلام
تشکر از شما به خاطر ارسال مطلبتان به سایت "حرف تو"
" آنها چفیه داشتند... من چادر دارم "
با آدرس:http://harfeto.ir/?q=node/19813
در این سایت انتشار یافت.
چشم به راه مطالب خوب شما هستیم.
هدیه سایت "حرف تو" به شما:
"پیامبر اعظم (صلّیاللهعلیهوآله): اگر در میان جمعى بودى و از کسى غیبت شد، او را یارى کن و آن جمع را از غیبت کردن بازدار و از میانشان برخیز و برو."
یا علی