مثل فرشته ها شدی...
مثل فرشته ها شدی
مهمانی بزرگی بود و همه ی فامیل دعوت داشتند، نمی دانست برود یا نه، خیلی ها بی حجاب بودند و آنطور که خودشان دوست داشتند لباس می پوشیدند، اما او که با حجاب بود باید چه می پوشید؟
همیشه پوشش افراد با حجاب در مهمانی ها معضل بزرگیست، آنهایی که بی حجابند راحتند و دغدغه ای برای حفظ حجاب خود ندارند، تنها به فکر زیباتر شدن و رقابتند، آنهایی هم که پوشش چادر را انتخاب کرده اند، تکلیفشان مشخص است، اما این وسط افرادی می مانند که هم با حجابند و دوست ندارند دستور خدا زیر پا گذاشته شود و هم می خواهند به روز باشند. آنها باید چه لباسی بپوشند؟
در کمد لباس هایش را باز کرد، اکثرا یا کوتاه بودند و یا بدون آستین، یا یقه ی بازی داشتند و یا به قول معروف مدل هایی بودند که حجابش را کامل نمی کردند. اکثر لباس هایش مناسب مجالس زنانه بود، نه مجالسی که آقایان هم در آن حضور دارند.
دوست داشت لباسی بپوشد که همه بفهمند که حجاب نه تنها پرده ای بر زیبایی ها نیست، بلکه یک نوع زیبایی برای زن است، و شاید بهترین نوع زیبایی که خدای بزرگ آن را برای زنان مسلمان به ارمغان آورده است
کیفش را برداشت و به خیابان رفت، به مغازه ها سر زد و پاساژهای مختلفی را دید، اما انگار هیچ لباسی مناسب مهمانی نبود، دلش می خواست بهترین و مناسب ترین لباس را بپوشد، نه به خاطر خودش، نه به خاطر این که زیباتر شود و بدرخشد و مورد توجه همه باشد، نه... می خواست کسی تصور نکند با حجاب نمی توان زیبا بود، نمی توان لباس زیبا پوشید و زیباتر شد.
دوست داشت لباسی بپوشد که همه بفهمند که حجاب نه تنها پرده ای بر زیبایی ها نیست، بلکه یک نوع زیبایی برای زن است، و شاید بهترین نوع زیبایی که خدای بزرگ آن را برای زنان مسلمان به ارمغان آورده است، می خواست حجاب زیبا داشته باشد، حجابی که هم خدا بپسندد و هم روی خلق خدا اثر نیکویی داشته باشد.
به خانه برگشت و در کمد لباس هایش را باز کرد، رنگ های مختلف لباس ها، جلوی چشمش رژه می رفتند، می توانست دو رنگ را باهم ترکیب کند و کنتراست زیبایی از آن را به وجود آورد، اما بهترین رنگ چه بود؟
دوست داشت رنگ سفید در لباس هایش باشد، چرا که سفید رنگ صلح و آرامش است و می توانست با سفید پوشیدن احساس امنیت و آرامش را به افرادی که مقید نبودند، هدیه دهد.
سفید رنگیست که با همه ی رنگ ها ترکیب می شود، به خصوص اگر رنگ متضادی مانند مشکی یا قرمز و یا نارنجی همراهش شود، جذابیت را به همراه آرامش با خود می آورد.
بالاخره لباسش را انتخاب کرد، رنگ سفید و قرمز در کنتراستی زیبا با یکدیگر بازی می کردند، نزدیک زمان مهمانی که رسید، ابتدا وضویش را گرفت تا در وسط مهمانی بتواند راحت باشد و نمازش را سر وقت بخواند، جلوی آیینه ایستاد و خواست آرایش کند، اما دلش نیامد که صورت زیبایش را به رنگ های دنیا آلوده کند، فقط به یک کرم و کمی رژ لب کمرنگ بسنده کرد، می دانست که حجاب تنها پوشیدن مو و بدن نیست، حجاب با آرایش، آنهم از نوع غلیظش سر ناسازگاری دارد.
آویز آلاتش را انداخت، کیف و کفش ستش را برداشت و شیک ترین پالتویی که داشت را پوشید و به همراه خانواده به مهمانی رفت.
یک حجاب زیبا، نه رنگ هایی که جلب توجه کند، نه مدل های تنگ و اندامی، لباسی که نه جلف بود و نه زننده، شیک و ساده و مجلسی و خداپسند، خودش هم باورش نمی شد، اما چند تن از افراد بی حجاب فامیلشان بهش گفتند: مثل فرشته ها شدی...
شاید بیشتر از ثواب صله ی رحم و دیدن فامیل، از اثر نیکویی که با حجاب زیبایش در اذهان گذاشته بود، پاداش و ثواب می برد.