سپر بلا
سه شنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۱۲ ب.ظ
*بسم الله*
از کنار هردختری که رد می شد
یک تنه ی جانانه می زد و لذت می برد ...
- یک اصطکاک دوست داشتنی با هرکسی که در نظرش خوش تراش تر بود! -
یک آن دیدم مقابل من است
نفسم حبس شد
چادرم را کشیدم جلوتر و میخکوب سر جایم ایستادم
ببخشیدی گفت و خودش را کشید کنار ...
حالا دیگر چادرم را خیلی بیشتر دوست داشتم ...
خدایا ممنون بابت این سپرِ بلا
۹۴/۰۲/۰۸
با سلام و تشکر از شما
منتظر مطالب تولیدی شما هستیم.
موفق و مؤید باشید.
یا علی