
…چــــــادری ها…
شــــاید گرمشون بشه ولی با هرکسی گرم نمیشن
شــــاید چادر تو دست و پاشون باشه ولی شخصیت شون زیر دست و پانیست !
شــــاید جدی و خشک به نظر بیان ولی مغرور و بی اعتنا نیستند !
شــــاید اهل رفاقت حرام نباشن ، ولی تو دوستی های سالم آخرشن !
شــــاید اهل خود نمایی نباشن ولی به چشم خدا میان !
شــــاید آرایش نداشته باشن ولی آرامش دارن !
چادری ها تو عین سادگی ی دنیای قشنگ دارن…
تو راه خونه نگاهم به زمین بود. ?
یه لحظه سرمو بلند کردم جلو پامو ببینم که چشمم افتاد به یه دختر (خــــــــــ~ـــیلی)ⁿ بدحجاب.
از غلظت آرایشش حالم بهم خورد ؛
ناخواسته سرم چرخید..ازقضا اونم فهمید…
از کنارش که رد شدم با یه حالتی بین کینه و عصبانیت داد زد: ?
خودتو پیچوندی لای پارچه سیاه که چی بشه چِندِش؟؟
میخوای خودتو به بقیه اثبات کنی؟؟
? تسلطم رو حفظ کردم و با وقار گفتم:
اونایی دنبال اثبات خودشونن که زندگیشون شده کیفِ آرایششون … نه من که تا حالا آفتاب حتی رنگ موهامم ندیده …
طفلک زبونش بند اومده بود ?
فقط تونست بهم چشم غره بره ?
منم با متانت همیشگیم به راهم ادامه دادم. ?
چادری بمان و بدان که چادریها همیشه حرفهای تازه زیادی دارند…
دیگران همه حرفهای خود را زدهاند و همه داشتههای خود را رو کردهاند…
برعکس، یک چادری، نه داشتههای خود را عرضه کرده و نه آنها را به بهای هوس مردان خرج نموده…
پس چادری بمان و از زندگی ات لذت ببر…
درود آسمانیها بر چادریها
خــواهر من
مبــآدا از یادت برود که چـادرتــــ فقط برای رضای اوست و لا غیر...
اگـر چـــآدری کـه به سر اندآختــه ای ، خُـدآیی ات نمـی کُنــد نیـّت ات رآ اصلاح کُـن..
شیخ رجبعلی خیاط می فرمود:
در بازار بودم...
اندیشه مکروهی در ذهنم گذشت.
بلافاصله استغفار کردم و به راهم ادامه دادم.
قدری جلوتر شترهایی قطار وار از کنارم میگذشتند.
ناگاه یکی از شترها لگدی انداخت که اگر خود را کنار نمیکشیدم، خطرناک بود.
به مسجد رفتم و فکر میکردم همه چیز حساب دارد.
این لگد شتر چه بود...!؟
در عالم معنا گفتند:
شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فکری بود که کردی!
گفتم: اما من که خطایی انجام ندادم...💕
گفتند: لگد شتر هم که به تو نخورد...!
. حتی یک تفکر منفی میتواند تاثیری منفی ایجاد کند...
ﺧــــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺍﯾﺎ💞
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﻏﺮﻭﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺶ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ، ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ
ﻣﯿﺒﺮﻡ ....
ﺧــــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺍﯾﺎ💞
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﻫﻮﺱ ﭼﻮﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﯾﯽ ﺯﺷﺖ ﻃﯿﻨﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯿﺒﺮﻡ...
ﺧــــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺍﯾﺎ💞
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺟﺰ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻢ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯿﺒﺮﻡ ...
ﺧــــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺍﯾﺎ💞
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﺮ ﺩﺳﺘﻬﺎ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ، ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﺯﺍﺩ ﻭ ﺗﻮﺷﻪ ﺍﯼ، ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩﻣﯿﺒﺮﻡ
باید برای انکه شهدا نظر کنند...
گاهی به انچه که بودیم
نظر کنیم...
راهی به جز صدا زدن او نمانده است...
باید که سر به سمت خدا جابه جا کنیم...