پایگاه حجاب کوثر

السلام علیک یا فاطمه الزهرا(س)

پایگاه حجاب کوثر

السلام علیک یا فاطمه الزهرا(س)

چه خــوب فـــرزندانی اند😉

دختران محجوب💕


پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسندگان
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

آخرین مطالب

۴۳۸ مطلب با موضوع «حجاب» ثبت شده است

شما اگر جای این دختر بودید ، چه تصمیمی می گرفتید ؟

روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.


کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت:


  اگر با دختر کشاورز ازدواج کند، بدهی او را می بخشد،


  و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای این که حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد، باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد، لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود، باید پدر به زندان برود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۲ ، ۱۳:۳۵
روزبه بخشایش

پادشاهى در بالاى قصر خود نشسته بود و رهگذران را تماشا مى کرد.
در میان عابران زنى زیبا با قامتى موزون و دلربا دید. در دم به وى دل بست و فریفته جمال او گردید.
دستور داد تحقیق کنند ببینند زن کیست . پس از رسیدگى گفتند: زن فیروز غلام مخصوص شاه است !
پادشاه به منظور رسیدن به وصال زن ، غلام مخصوص خود را خواست و نامه اى به او داد که به مقصدى برساند.
فیروز نامه را گرفت و بامداد فردا راهى مقصد شد.
وقتى پادشاه اطلاع یافت فیروز در خانه نیست و به سفر رفته ، وارد خانه شد و به زن زیباى وى گفت با این که من پادشاه مملکت هستم به ملاقات تو آمده ام !
زن گفت : من از این ملاقات پادشاه به خدا پناه مى برم ! سپس چند شعر عربى به این مضمون خواند:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۲ ، ۱۳:۳۱
روزبه بخشایش

chadoriha-mini (60)

یازده سالم بود که یکی از دوستانم به نام زهرا با یک پسر دوست شد، برای همین زیاد ازش خوشم نمی آمد اما به خاطر نسبت فامیلی ای هم که داشتیم به هر حال با او همراه بودم. او روز به روز بدتر می شد تا اینکه هانیه، دوست مشترکمان که از ما بزرگتر بود و خیلی دختر خوب و مومن و مهربانی بود گفت: نمی توانم سقوط هر روزه ی زهرا رو شاهد باشم و هیچ کاری نکنم.

از اون به بعد هانیه خودش رو وقف زهرا کرد کم کم ارتباطش با او صمیمی تر شد طوری که هر جا می رفت زهرا را با خودش می برد هیچ وقت نفهمیدیم چه شد که یک روز زهرا به مسجد آمد و در طول مراسم به من گفت می خواهم از محرم چادر سرم کنم.
من خیلی تعجب کردم، بعدش شنیدم ارتباطش رو با اون پسر هم کامل قطع کرده با این حال باورم نمی شد که او چادری بشه.

ماه محرم که رسید زهرا هم چادر گذاشت ، کم کم تغییر کرد و بعد از مدتی زهرا اصلا اون آدم قبلی نبود.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۲ ، ۱۷:۳۶
روزبه بخشایش

 حضرت زینب(س)

در شام خطاب به یزید معلون  فرمودند:

ای پسر آن کسی که جد من اسیرش کرد و سپس آزادش فرمود: آیا این عدالت است که زنان و کنیزان خود را در پناه پرده و مکان مناسب قرار دهی؛ ولی دختران رسول خدا(ص) را در حال اسیری به این و آن سوی بکشانی. و پرده و پوشش آنها را از بین ببری و چهرهایشان را نمایان کنی و دشمنان آنها را شهر به شهر ببرند و بومی و غریب به آنها چشم بدوزند و دور و نزدیک صورتهای آنها را ببینند؟!

 

شگفتا، حضرت زینب(س) در میان آن همه مصایب کمرشکن که دید، به نداشتن حجاب اشاره می‌کند و آنچه او را زجر می‌دهد و دلش را می‌گدازد ناپوشیدگی چهرة آنان و نگاه نامحرمان به ایشان است.

(کجاست حضرت زینب تا ببیند که در این زمانه  برخی دختران و زنان خود مایلند تا در معرض نمایش دیگران قرار گیرند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۲ ، ۱۷:۰۵
روزبه بخشایش
خواهـــــرم

سر دفتر صفحات قلبت را

به ایمان وتسلیم وحیا زرین نما

تا گلبرگ وجودت در کاسبرگ زیبای حجاب به وقار وعفت شکفته شود،

آنگاه آن شود کهخـــــــــدا خواهد




چـــــادُرم ... 
.
چه سرّی در تار و پودت نهفتـــــه است ... 
.
که بر ســرِ هر بانویی که می نشینی ،
.
چهره اش را معصـوم می نمایی؟


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۲ ، ۱۱:۵۹
روزبه بخشایش

سوره احزاب آیه 59


ای پیامبر: به  همسران ودخترانت وزنان مومن بگو :" 
جلبابها[= روسری های بلند]خودرابرخویش فرو افکنند
این کار برای اینکه شناخته شوند ومورد آزار قرار نگیرند بهتراست.
(واگر تاکنون خطا وکوتاهی ازآنان سرزده توبه کنند.)خداوند همواره آمرزنده ورحیم است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۲ ، ۱۱:۵۶
روزبه بخشایش

چادر گل قرمزی

 

برای همه دخترانش که به سن تکلیف می رسیدن یه چادر می گرفت،

 یه چادر گل قرمزی هم برای من گرفته بود و قرار بود اون روز، سر سفره افطار بهم هدیه بده.

 قبل از افطار بهش گفتم : «امروز توی مدرسه وقتی دوستم فهمید قراره برایم چادر بخری

بهم گفت : ما دیشب هیچی برای افطار نداشتیم،خوشا به حال شما که چادر هم دارید »

.هیچی نگفت و بلند شد و رفت …همه نشسته بودیم سر سفره و منتظر اذان بودیم که دیدم

کاسه آش رو آورد داد به من و گفت: « ببر برای دوستت».

 گفتم: «خودمون با چی افطار بکنیم ؟»گفت:«با همونی که دوستت دیشب افطار کرد! ».

 

شهیده کبری حسن زاده

تولد : ۱۳۱۲

شهادت : ۱۳۶۸

علت شهادت : توسط اشرار زابل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۲ ، ۱۱:۳۶
روزبه بخشایش

عمر من هم پاییزی دارد …

وقتی همــ ه ی رنگ هایم را از دست می دهم …

حال که به اختیار طبیعت پاییزی در راه است چرا بهار روحم را نابود کنم …

حجاب من دست درازی به روحم را محدود می کند…

و بهاری ابدی برایم بـ ه ارمغان می آورد …

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۲ ، ۱۱:۳۰
روزبه بخشایش

از کنار هردختری که رد می شد

یک تنه ی جانانه می زد و لذت می برد ...

- یک اصطکاک دوست داشتنی با هرکسی که در نظرش خوش تراش تر بود! -

یک آن دیدم مقابل من است

نفسم حبس شد

چادرم را کشیدم جلوتر و میخکوب سر جایم ایستادم

ببخشیدی گفت و خودش را کشید کنار ...

 حالا دیگر چادرم را خیلی بیشتر دوست داشتم ...

خدایا ممنون بابت این سپرِ بلا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۲ ، ۲۲:۰۳
روزبه بخشایش

نمى‏دانید چقدر لذت‏بخش است وقتى وارد مغازه‏اى مى‏شوم و مى‏پرسم: آقا! اینا قیمتش چنده؟ و فروشنده جوابم را نمى‏دهد؛ دوباره مى‏پرسم: آقا! اینا چنده؟ فروشنده که محو موهاى مش‏کرده زن دیگرى است و حالش دگرگون است، من را اصلاً نمى‏بیند. باز هم سؤالم بى‏جواب مى‏ماند و من، خوشحال، از مغازه بیرون مى‏آیم.

دختری که لذت می برد از…!

نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى در خیابان و دانشگاه و… راه مى‏روید و صد قافله دل کثیف، همراه شما نیست…

نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى سیاهى چادرم، دل مردهایى که چشمشان به دنبال خوش‏رنگ‏ترین زن‏هاست را مى‏زند.

نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى مردهایى که به خیابان مى‏آیند تا لذت ببرند، ذره‏اى به تو محل نمى‏گذارند.

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۲ ، ۱۹:۳۹
روزبه بخشایش