ایــن خانم مسلمانے ستــ کہ در لنــدن زندگے میکند...
میگوید: مثــل همیشہ در متــرو نشستہ بودم و مثل همیشہ افرادے بہ مـن خیره شده بودنــد (از روے کنجکاوے یا تأســف، یا شایـد هم تنـــفر) کہ برایم مهــم نبود!😇
یکــ خانمے روبروے من نشسته بود کہ بہ من نگاه میکــرد و من تا نگاهش میکردم تا لبخند بزنم ( لبـــخند البتہ پیدا نیسـت از زیر ایـن حجــاب) نگاهــش را سریــع برمیگرداند کہ مثلا من را زیر چشمی دید نمیزده..☹ ️😅
اینقـدر این کار را تکرار کرد کہ من با خودمــ گفتم:
حتما بـرم باهاش صحبت کنم و توجیه ش کنـم ... دیدم بلند شــد، کیفـش را برداشت و همیــن کہ خواست پیاده شود ، سمت من آمد و یکــ کاغذے را تا کرد و به من داد و رفت!😳
به نام خدا مراقب خود باشید در این فضای بی در و پیکر مجازی. در جبهه اگر روی مین میرفتی جانباز می شدی و سربلند. اما اگر تن به مین های این وادی دهی؛ معلوم نیست! به ناکجاآباد ها خواهی رسید. اینجا فقط باید؛ دل به شـهدا داد.
🔷 چــــــــــادر: یعنے آنچه پشتـــ در بر سر زهرا سوختـــ ؛ ولے از سر زهرا نیفتاد ...
♦ ️چــــــــــادر: یعنے آنچه با میخ به بدن زهرا دوخته شد ؛ ولے از سر فاطمه نیفتاد ...
🔷 چــــــــــادر : یعنے آنچه زهرا با یڪ دستش او را گرفتــــ ؛ ڪه ازسرش نیفتد و با یڪ دستش ڪمربند علے را گرفتـــ ڪه او را نبرند ... و اگر قرار بود فقط یڪے از این دو را میگرفتـــ ؛ حتما چــــــادر بود ...
♦ ️چــــــــــادر : یعنے آنچه ظهر عاشورا بر سر زینبـــ سوختـــ ؛ ولے از سرش نیفتاد ...
🔷 چــــــــــادر : یعنے زینبـــ راضے به تڪه تڪه شدن عباسش شد ؛ ولے راضے به دادن نخے از آن نشد …
♦ ️چــــــــــادر : یعنے "حسین علیه السلام" در لحظاتـــ آخر در گودال ڪه فرمود : (حرامزاده ها) تا من زنده ام سراغ حـــرمم نروید ...
🔷 چــــــــــادر : یعنے شبیه ترین حالتـــ یڪ بانوے شیعه به مادرش "زهراے مرضیه سلام الله"